نوشته اصلی توسط
hp1360
ممنون از راهنماییتون
باید بگم تفاوت فرهنگ که میگم همینه. تو خونواده ما وقتی با کسی صمیمی هستیم دیگه واسه سلام و علیک بلند نمیشیم وایستیم. مثلا خود شما وقتی برادر یا خواهرتون میاد خونه جلو پاش بلند میشین و حال و احوال میکنین؟
در مورد صحبت با خونوادم باید بگم که اگه بخوام در مورد چیزایی که تا حالا برام مهم نبودن به خونوادم بگم که دیگه اینجوری حرف نزنن من یا خانمم ناراحت میشیم خوب تابلو میشه و میفهمن که حرف من نیست و حرف اونه و بدتر موضع میگیرن و همون حرفای همیشگی خونواده شروع میشه که مثلا تحت تاثیر زنتی و اون بهت میگه چکار کن و چکار نکن و از اینجور بحثا...
اما چیزی که این وسط مهمه و من چه در مورد پدر و مادر خودم و چه پدر و مادر همسرم رعایت میکنم احترام بهشون در هر شرایطیه. این موضوع رو قبل از ازدواج با هم در موردش حرف زدیم و قبول کردیم. اما یکی دو بار همسرم جواب مادرمو با لحن نامناسبی داد که باعث دلخوریش شد.
ببینید من نمیتونم بین خونوادم و همسرم یکی رو انتخاب کنم و از طرفی نمیتونم از پدر و مادرم با 60 سال سن توقع داشته باشم رفتارشون رو تغییر بدن. اما از همسرم انتظار دارم همونطور که من در مقابل بعضی رفتارای خونوادش سکوت میکنم و به دل نمیگیرم اونم همینطور باشه.
با بقول شما به جزییات زندگی نباید توجه داشت. مگه نوع نگاه افراد یا لحن حرف زدن یا نحوه راه رفتن آدما تا چه حد نشون دهنده حرف دلشونه که ما بخوایم این چیزارو ملاک قضاوت قرار بدیم؟؟؟
یعنی اگه رفتیم بیرون و خواهرم بیاد دو دقیقه دستمو بگیره ایراد داره اما خودش و برادرش اینطور باشن چیزی نیست؟!!
وقتی هم میشینم آروم و منطقی باهاش صحبت میکنم میگه داری طرفداری خونوادتو میکنی!